مذهبی

غالب مطالب این وبلاگ به بیان مطالب مذهبی میپردازد علاوه بر ان مطالب متنوع هم دارد
  • خانه 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

خاطره ای از فرمانده شهید روح الله خادمی21؛ اعزام با ایشان

30 فروردین 1396 توسط فاطمه خوش آبادی

دقیقا یادم نیست چند نفر همراه با شهید رهسپار جبهه شدند. من، محمد خادمی و اسحاق رحمانی هم قرار بود امتحانات خرداد که تمام شد، اعزام شویم. بعد از امتحانات خرداد بلافاصله خرمن کوبیدیم. نمی دانم سیزده یا چهارده خرداد بود که با مرحوم پدر کاه می آوردیم. به علت این که فاصله خانه تا محل خرمن دور نبود با استفاده از چادرشب و فرقون  این کار صورت می گرفت. در کوچه ای که از لرد پایین به طرف اصحابیه می رود با فرقون خالی به سمت خرمن می رفتم که همان لحظه ماشین تویوتای قهوه ای رنگ مرحوم اسماعیل خادمی نیز از طرف جلال آباد به سمت خانه در حرکت بود. در لحظه ای که ماشین از جلو کوچه رد می شد، شهید روح الله را دیدم که عقب ماشین ایستاده است. چون همین چند روز پیش رفته بود، باورم نمی شد خودش باشد. فرقون را کناری گذاشتم و سریع خود را در خانه شان رساندم. تازه داخل خانه شده بود که زنگ زدم. بعد از حال و احوال پرسیدم چی شد به این زودی برگشتی و کی؟ یادم نیست دلیل برگشتش را چه چیزی مطرح کرد ولی گفت دیشب اومدم…

همان شب بعد از نماز مغرب و عشاء در نیمه های مسجد نزدیک یکی از ستون ها دیدم روح الله روبروی مرحوم حاج ولی الله راجی ایستاده و با ایشان صحبت می کند. چند نفری هم اطرافشان بودند. من که رسیدم، می گفت همین سری از اصفهان هیچ کس نبود. فقط همین تعدادی که ما از فرخی رفتیم اعزام شدیم. (البته اون روزی که آنها رفتید اعزام سراسری نبود).

روز 15 خرداد به اتفاق شهید و برخی از دوستان که نام بردم به جبهه اعزام شدیم. یادم هست جلو بسیج برنامه مشایعتی نیز تدارک دیده شده بود. خود روح الله نیز مجری بود. من اشعاری درباره بسیج به همراه داشتم. بسیجی دیده بیدار عشق است…. به شهید گفتم این شعر را می خواهم بخوانم. از من گرفت نگاه بیندازد ولی وسط برنامه ها آن را خواند. چون ایشون بود هیچی نگفتم. (البته بعد از شهادت ایشون که به فرخی اومدیم و با اعزام بعدی می خواستیم برگردیم در برنامه مشایعت به مرحوم موسی علی فرخ گفتم امروز می خواهم همان شعر را به یاد شهید روح الله بخوانم. ایشون موافقت کرد. بعد با این عنوان که این شعر را سری قبل شهید روح الله قرائت کرده است به یاد ایشون یک بار دیگر می خوانم. بعدا مرحوم موسی علی می گفت مثل مسلسل تند تند خوندی. بار اول بود در چنین مراسمی پشت میکرفون می رفتم).

به هر حال از این که در این سفر با روح الله همراه هستیم خیلی خوشحال بودیم. و این خوشحالی چند جهت داشت. اول علاقه ای که بین ما بود. دوم هم این که در لشکر برای رفتن به بهداری مشکلی نداشتیم. همراه بودن و ساعاتی در اتوبوس کنار ایشان نشستن حداقل برای من، نعمت بزرگی بود.

در گعده ای که در اتوبوس تشکیل داده بودیم برای مان حرف می زد. در همین سفر بود که از قصدش برای نوشتن کتاب می گفت و می گفت با مخالفت بعضی ها مواجه شده است. نپرسیدیم کتاب در چه زمینه و چه کسانی مخالفت کردند…

روز شانزده خرداد اوایل صبح به اردوگاه عرب رسیدیم و تقسیم نیروها همان جا انجام شد و ما به گردان سیدالشهدا که همان گروهان بهداری سابق بود رفتیم…

 نظر دهید »

دانشجوی افغانی و استاد سوئیسی اش

30 فروردین 1396 توسط فاطمه خوش آبادی

یک دانشجوی افغانی میگفت زمان تحصیلم در سوئیس با یکی از اساتید دانشگاهمون رفتیم کافه نزدیک دانشگاه تا قهوه بخوریم.

حرف از حکومت و اوضاع بد افغانستان شد که استادم حرف جالبی زد که همواره توی ذهنم نقش بست.

استادم گفت: فکر نکن برای کشورها قرعه کشی کرده اند و مردم سوئیس به خاطر شانس خوب این حکومت گیرشون اومده و مردم افغانستان بد شانس بودن و به این روز افتادند، بلکه هر ملتی حکومتی که سزاورش هست رو میسازه و اتفاقا مردم سوئیس حقشون داشتن حکومتی اینچنین هست و افغان ها هم لیاقتشون بیشتر از اینی که دارند، نیست.

دوستم میگفت: کمی احساس تحقیر کردم، به همین خاطر پرسیدم: افغان ها چه کاری باید انجام دهند تا تغییر کنند؟

استاد فنجون قهوه رو از کنار دهانش پائین آورد و لبخندی زد و گفت:

هر سوئیسی در سال ۱۰ کتاب میخواند، تو اگر یک افغانی را دیدی از طرف من بهش بگو چنانچه مردم کشورت سالی یک کتاب بخوانند کشورت تغییر خواهد کرد.

این راه حل به کشورهای مشابه نیز قابل تعمیم است.
قانونی داریم که همیشه صادق است:

“”ما به محیط مان عادت می کنیم“”

اگر با آدم های بدبخت نشست و برخواست کنید، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است.

اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید

اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگوییدو اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت.

اگر با آدم های خوشحال و پر انگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است.

“تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوی“

 نظر دهید »

کما..داستانی بسیار خواندنی

30 فروردین 1396 توسط فاطمه خوش آبادی

مجله آمریکایی  نیوزویک  در شماره جدید خود مطلبی را به پزشک متخصص مغز و اعصاب اختصاص داده است که به گفته خودش،

هفت روز  زندگی‌ای با هوش غیرانسان  را تجربه کرده است، تجربه ای که وی آن را حسی شیرین و  آن جهانی   می داند. وی از دنیایی

سخن می گوید که اتحاد اساس آن است و آن قدر زیباست که  پنج ثانیه اش ارزش عمری انتظار را دارد

دکتر  ایبِن الکساندر  که تجربه خود از مرگ و نیستی را در مطلب ویژه مجله  نیوزویک  به رشته تحریر در آورده، می‌نویسد:


به عنوان یک جراح مغزهیچگاه به پدیده تجربه‌های جهان پس از مرگ و چنین مقولاتی باور نداشتم. پدرم هم مانند خود من جراح مغز

و اعصاب بود و من نیز به تبعیت از او راه خود را در دنیای علم پی گرفتم و جراح مغز شدم و در دانشگاه های زیادی از جمله  دانشگاه

هاروارد  به تدریس این شاخه از علم پزشکی پرداختم. بنابراین، ‌کاملاً می دانم در مغز آدم‌هایی که ادعا می کنند آن جهان را تجربه

کرده‌اند چه می‌گذرد. مغز آدمی از مکانیسم اعجاب آور و در عین حال فوق العاده ظریفی برخوردار است، کافیست اندکی از اکسیژن

دریافتی مغز بکاهید تا واکنش نشان دهد. با چنین اوصافی، برایم جای تعجب چندانی نداشت که آدم‌هایی را ببینم که بعد از گذران

دوره درمانی پس از آسیب‌های جدی و بازیابی هوشیاری خود، از تجربه‌های شگفتشان افسانه‌سرایی‌ها کنند. اما هرچه می‌گفتند هرگز

بدان معنا نبود که چنین بیمارانی در دنیای واقعی به جایی سفر کرده باشند. مورد من نیز از دو جهت با تجربه همه این بیماران متفاوت

بود؛ اول اینکه بخش کورتکس مغز من به طور کامل از کار افتاده بود و دوم اینکه در تمام مدت اغما نشانه‌های حیاتی من تحت نظارت دقیق پزشکان قرار داشت و پیوسته ثبت می‌شد.
 
این را هم بگویم که پیش از این‌ها، تعریفی که از خودم داشتم یک مسیحی معتقد بود که چندان هم عامل به فرائض دینی نیست. با این وجود از کسانی که علاقه‌مند بودند عیسی مسیح را موجودی فراتر از یک آدم خوب معمولی به حساب آورند هم کینه‌ای به دل نداشتم. حرف آنهایی را می‌فهمیدم که دوست داشتند باور کنند که بالاخره یک جایی در این دنیا خدایی هم هست و در دلم بهشان غبطه می‌خوردم که این ایمان بدون شبهه چه آرامشی را برایشان به ارمغان آورده. با این همه، به عنوان یک دانشمند می‌دانستم که خودم نباید چنین باورهایی داشته باشم.
اوضاع بدین منوال بود تا اینکه سال ۲۰۰۸ رسید و در حالی که بخش  نئوکورتکس  مغزم از کار افتاده بود، هفت روزی را در حالت اغما به

سر بردم. در غیبت یک نئوکورتکس فعال، چیزی را تجربه کردم که موجب شد باور کنم که برای وجود هوشیاری پس از مرگ هم دلیل

علمی وجود دارد. همینجا بگویم چون می‌دانم شکاکیون چه نظری راجع به چنین حرف‌هایی دارند، داستانم را با منطق و زبان علمی  یک دانشمند  بازگو خواهم کرد، یعنی همان چیزی که هستم.
 
 
 اوایل صبح خیلی زود، حدود چهار سال پیش با یک سردرد شدید از خواب بیدار شدم. تنها به فاصله چند ساعت، کورتکس مغزم کاملا از

کار افتاد. کورتکس بخشی است که کنترل اندیشه ها و احساسات ما را برعهده دارد و باعث تمایز ما از دیگر جانداران است.  پزشکان

بیمارستان عمومی  لینچبرگ  در ایالت ویرجینیا، که دست برقضا خودم هم آنجا به عنوان جراح مغز و اعصاب کار می‌کردم، به این نتیجه

رسیدند که دچار نوعی مننژیت نادر شده‌ام که بیشتر در نوزادان دیده می‌شود. باکتری  ای کولی  افتاده بود به جان مایع مغزی نخاعم و ذره ذره مغزم را می‌خورد.
 
آن روز صبح، وقتی به اتاق اورژانس رفتم، اوضاعم آنقدر بد بود که امید چندانی به بهبود و ادامه زندگیم در قالب چیزی فراتر از یک گیاه

وجود نداشت. مدتی زیادی نگذشت که همان روزنه امید هم از دست رفت. هفت روز در اغمای کامل بودم، بدنم به هیچ محرکی پاسخ

نمی داد و فعالیت‌های عالی مغزم کلاً مختل شده بود.
در چنین شرایطی هیچ توجیه علمی‌ای برای این حقیقت وجود ندارد که در حالی که بدنم در اغما کامل به سر می‌برد، ذهنم، هوشیاریم،

خود خویشتنم، حی و حاضر بود. نورون‌های کورتکس مغزم به واسطه حمله باکتریایی فلج شده بودند، اما نوعی هوشیاری و معرفت

ورای ظرفیت‌های مغزی مرا به بُعد دیگری از این کائنات برد، بُعدی که حتی خوابش را هم هرگز ندیده بودم و هیچگاه در زمره

باورمندانش نیز قرار نداشتم.
 
باری، ماه‌ها سپری شد تا بتوانم برای خودم هضم کنم که چه بر من گذشت. سوای غیرممکن بودن وجود هرگونه هوشیاری در شرایطی

که داشتم، چیزهایی که آن موقع تجربه کرده بودم برای خودم هم به هیچ وجه توجیه پذیر نبود: اول، یک جایی در میان ابرها بودم.

ابرهایی بزرگ و پُف کرده به رنگ صورتی و سفید که در مقابل آسمان  آبی تیره  تضاد مشهودی ساخته بود.


بالاتر از ابرها -بی نهایت بالاتر- دسته دسته موجوداتی شفاف و نورانی در آسمان این طرف و آن طرف می‌رفتند و خطوط ممتدی را

دنبال خود در فضا بر جا می‌گذاشتند. پرنده بودند یا فرشته؟ نمی‌دانم. بعدها که برای توصیف این موجودات دنبال واژه مناسب

می‌گشتم این دو کلمه به ذهنم رسید، اما هیچ یک از این دو حق مطلب را درباره این موجودات اثیری ادا نمی‌کند که اساساً از هر آنچه در

این کره خاکی می‌شناسم تفاوت داشتند، چیزهایی بودند پیشرفته‌تر و متعالی‌تر.
در دنیایی که بودم، دیدن و شنیدن دو مقوله جدا از هم نبود. انگار که نمی‌شد چیزی را ببینی یا بشنوی و به بخشی از آن بدل نشوی.

هرچه که بود متفاوت بود و در عین حال بخشی از چیزهای دیگر، مثل طرح های درهم تنیده فرش های ایرانی…یا نقوش بال یک

پروانه. اما از این همه شگفت‌آورتر، وجود  فردی  بود که مرا همراهی می کرد؛ یک زن. جوان بود و جزئیات ظاهری او را به طور دقیق به یاد دارم. 
 
 
 گونه‌هایی برجسته و چشمانی به رنگ آبی لاجوردی داشت و دو رشته گیسوان طلایی- قهوه‌ایش در دو طرف صورت، چهره زیبایش را

قاب گرفته بود. بار اول که او را دیدم روی یک سطح ظریف و نقش دار حرکت می‌کردیم که بعد از لحظه ای فهمیدم بال یک پروانه بود.

میلیون‌ها پروانه دورمان را گرفته بودند و در رقص هماهنگ امواجی که ساخته بودند به جنگلزارهای پایین سرازیر می‌شدند و مجدد به بالا و دور ما اوج می‌گرفتند. انگار که رودی از زندگی و رنگ در هوا جریان داشت. لباس زن ساده بود، مثل یک کشاورز. اما رنگ‌هایش

همان ویژگی درخشان، تأثیرگذار و سرشار از زندگی‌ای را داشت که در دیگر چیزهای حاضر در آن مکان به چشم می‌خورد.
 
زن به من نگاهی انداخت، جوری که می گویم تنها پنج ثانیه از آن نگاه ارزش تمام زندگی تا آن لحظه را دارد و هر چه قبل از آن به

سرتان آمده باشد، دیگر اهمیتی ندارد. نگاهش عاشقانه نبود. دوستانه هم نبود. نگاهی بود که ورای تمامی اینها بود و فرای همه

مراحل عشقی که این پایین در زمین شناخته‌ایم. چیزی برتر بود که همه انواع دیگر عشق را درونش داشت ولیکن از همه آنها بزرگتر بود.


زن بدون اینکه واژه‌ای بر زبان آورد با من حرف زد. پیامش مثل نسیمی به درونم نفوذ کرد و همانجا در دم فهمیدم که همان است. فهمیدم دنیای دور و برمان نه رویا است و نه گذرا و بی‌اساس است، بلکه حقیقی است.
 
پیامی که از زن گرفتم سه بخش داشت، که اگر بنا باشد به زبان زمینی ترجمه‌اش کنم، چیزی شبیه به این خواهد شد:
 بسیار معشوقی و نازنین، تا همیشه. 
 هیچ ترسی نداری. 
 هیچ اشتباهی مرتکب نخواهی شد. 
 
فیزیک نوین می‌گوید که جهان پیرامون ما یکپارچه و غیرمنفک است. اگرچه به ظاهر در دنیایی از تفاوت ها زندگی می کنیم، برپایه

قوانین فیزیک، زیر این ظاهر متفاوت هر شیء و هر رویدادی در هستی در پیوند کامل با اشیا و رویدادهای دیگر است و به بیان دیگر  فرق باطن  وجود ندارد.


تا پیش از تجربه‌ام، همه این نظرات برایم جنبه انتزاعی داشتند و درک‌ناپذیر، اما امروز حقیقت‌های زندگیم را تشکیل می‌دهند. به این

باور رسیده‌ام که کائنات بر اساس وحدت ایجاد شده است. اکنون می‌دانم که عشق را هم باید به این معادله افزود. دنیایی که من در

اغمای بدون مغز انسانیم تجربه کردم همانی بود که آلبرت انیشتین و عیسی مسیح، هر دو، از آن سخن گفته‌اند و صد البته که هر کدام با روش بسیار متفاوت خودشان.
من سال‌های سال به عنوان جراح مغز و اعصاب در معتبرترین مؤسسات جهانی خدمت کرده‌ام. می‌دانم که بسیاری از همکارانم بر این

باور پافشاری می‌کنند که مغز، و به ويژه کورتکس، این عضو کلیدی، سر منشأ هوشیاری خاص نوع آدمی است. خود من هم همین طور

فکر می‌کردم. اما این باور، این نظریه امروز در برابر من رنگ باخته و آنچه بر من گذشت در پهنه باورهایم جایی برای آن باقی نگذاشت.

از همین رو قصد دارم باقیمانده عمرم را به بررسی ذات راستین هوشیاری بپردازم و به همکارانم در عرصه علم و نیز به جهانیان نشان

بدهم که ما پدیده‌هایی بسیار بسیار فراتر از مغزهای فیزیکی خود هستیم.
در دنیای امروز بسیاری بر این عقیده‌اند که واقعیت معنوی دین در دنیای مدرن قدرت خود را از دست داده و علم، در برابر ایمان، راه

رسیدن بشر به واقعیت وجود است. پیش از این تجربه، من نیز تا حد زیادی در صف طرفداران این مکتب بودم، اما امروز متوجه شده‌ام

که این دیدگاه به شدت ساده‌انگارانه است. تصویر مادی‌گرا از کالبد و مغز به عنوان مولدان هوشیاری، و نه ظرف آن، محکوم به شکست

است. در مقابل، تلقی نوینی از کالبد و ذهن ظهور خواهد کرد که هم اکنون هم نشانه‌هایش را می‌توان مشاهده کرد. این دیدگاه نو به همان میزان مبتنی بر دین است که بر دانش استوار و غایتش را چیزی قرار خواهد داد که بزرگترین دانشمندان بیش و پیش از هر چیزی در طول تاریخ بشری همواره در جستجوی آن بوده اند؛ چیزی به نام حقیقت
 
 
نظر شما در مورد این مطلب چیست؟

 نظر دهید »

بدن ما روزانه به نوشیدن چه مقدار آب نیاز دارد؟

30 فروردین 1396 توسط فاطمه خوش آبادی

آیا تاکنون از خود پرسیده‌اید که چه مقدار آب در روز بدن شما نیاز دارد؟ گروهی می گویند روزانه بدن انسان به 8 لیوان آب در روز نیاز دارد و گروهی نیز مقدار بیشتر در روز و گروه دیگری مقدار کمتری را پیشنهاد می‌دهند. ولی چیزی که در این زمینه مشخص است این است که مقدار زیاد آب می‌تواند به بدن شما آسیب برساند و همین‌طور مقدار کم مصرف آب در روز نیز می‌تواند آسیب‌ زا باشد.، با خواندنی ها همراه باشید تا با یکدیگر میزان صحیح مصرف آب در روز را مرور می‌کنیم:

در زمینه میزان مصرف مایعات و به‌خصوص آب نظرات متفاوتی وجود دارد ولی در کل می‌شود با توجه به شرایط بیرونی و درونی هر فرد یک سری دستورالعمل‌های خاص تجویز کرد. برای مثال میزان مصرف آب برای افراد ساکن در مناطق خشک و بیابانی در مقایسه با افراد ساکن در مناطق پرباران و مرطوب و سرد متفاوت است؛ همین‌طور هم می‌شود برای افراد مختلف که در رشته‌های متفاوت فعالیت دارند نظر داد. برای مثال افراد کارگر در معادن میزان مصرف آب برای آن‌ها با افراد شاغل در ادارات متفاوت است. روی‌هم‌رفته دستورالعمل کلی که دراین‌باره وجود دارد بدین گونه است که میزان متوسط مصرف آب برای مردان حدود 3 لیتر باید باشد و این میزان متوسط مصرف برای خانم‌ها بایستی در حدود 2.2 لیتر باشد. البته باز هم تأکید می‌کنیم این میزان با توجه به شرایط تغییراتی خواهد داشت که در ادامه به بررسی آن‌ها می‌پردازیم.

فرض کنید که شما در روز به‌صورت تقریبی برای مدت 16 ساعت بیدار هستید،در نتیجه شما بایستی در آن روز در حدود 140 تا 190 میلی‌لیتر آب در هر ساعت بنوشید! شاید این مقدار در نگاه اول زیاد به نظر برسد ولی این رقم در برابر دیگر بررسی‌های انجام‌گرفته از میزان کمتری برخوردار است. در کل اگر شما دسترسی آسان به آب داشته باشید (مثلاً آب‌سردکن و یا بطری‌های آماده آب و…) مصرف این میزان آب برای شما سخت نخواهد بود. تحقیقات نشان می‌دهد که بسیاری از افراد آب به‌اندازه کافی مصرف نمی‌کنند و به‌اصطلاح دچار کم‌آبی هستند که ریشه‌یابی این قضیه موارد متعددی از دلایل و مستندات را نشان می‌دهد ولی عمده‌ترین آن‌ها را می‌توان به عدم علاقه افراد به مزه آب نسبت داد که راه‌حل آن نیز در این است که یاد بگیریم که آب را دوست داشته باشیم. البته راه‌حل‌های زیادی برای برطرف کردن این قبیل مشکلات وجود دارد که بهترین آن‌ها استفاده از موادی است که دارای مقدار زیادی آب باشد که بدن انسان بتواند با کمک این مقدار آب این کمبودها را جبران کند. هندوانه و انواع میوه‌های تابستانه و حتی زمستانه از این قانون پیروی می‌کنند و مصرف آن‌ها به برطرف کردن کمبود آب بدن تا حد زیادی کمک می‌کنند. البته پیشنهاد دیگری که در این زمینه می‌شود داد همراه داشتن همیشگی یک بطری آب قابل پر کردن است زیرا همراه داشتن این‌گونه بطری‌ها به ما در مصرف آب بسیار کمک می‌کند.

آیا مصرف بیش از حد نیاز آب ضرری دارد؟
درباره مصرف بیش از حد آب نیز می‌توان مشکلاتی را برشمرد که مهم‌ترین آن‌ها آسیب رسیدن به کلیه‌ها است. دکتر پم در این زمینه به ما می‌گوید که کلیه‌های هر انسان بالغ در روز به‌طور متوسط توانایی تصفیه 15 لیتر آب را دارد که اگر از این میزان مصرف ما بیشتر شود موجبات آسیب‌هایی به کلیه‌ها و کبد و مثانه شخص می‌شود. البته در کل با مقایسه آسیب‌هایی که به خاطر کم بود آب به بدن می‌رسد با ورود بیش از حد آب به بدن می‌شود نتیجه گرفت که مصرف بیش از حد آب آسیب کمتری به بدن وارد می‌کند تا مصرف کم آب؛ به‌هرحال متأسفانه شاهد آن هستیم که مصرف مایعات بین افراد خیلی کمتر از حد لازمه است که این مورد باعث ایجاد آسیب‌های جدی به بدن افراد شده است.

اگر به‌اندازه کافی آب مصرف نکنیم چه اتفاقی می‌افتد؟
همان‌گونه که گفته شد مصرف بیش از حد آب می‌تواند آسیب‌زا باشد ولی چیزی که قطعی است مصرف کم آب بسیار مضرتر و آسیب‌زاتر است. همان‌گونه که میدانید آب در هضم غذا و حفظ و شادابی پوست و مو مؤثر است، به شما احساس سیری می‌دهد که نتیجه آن کمتر خوردن غذا و تناسب‌اندام است. حفظ سلامت و کارایی کلیه‌ها، کمک به دفع سموم از بدن، از طرف دیگر عدم مصرف آب کافی باعث کاهش توانایی و سطح انرژی در بدن می‌شود و این قضیه عامل در خستگی زودرس است.

دکتر پم دراین‌باره می‌گوید که کم بود آب موردنیاز بدن باعث خستگی زودرس و همچنین اختلال درروند پمپاژ خون در بدن توسط قلب می‌شود و همچنین این کم بود آب باعث کاهش انرژی مؤثر در بدن می‌شود که بیشترین آسیب دراین‌باره متوجه ماهیچه‌ها است. مخصوصاً زمانی که در ورزشگاه در حال ورزش هستید برای بالا بردن راندمان بدن بایستی حتماً میزان مناسب آب را مصرف نمایید وگرنه در غیر این صورت دچار مشکلات حاد می‌شوید.

و در پایان بایستی به این موضوع اشاره ‌کنم که جدای مصرف کافی و مناسب آب برای هر شخص بایستی این نکته را نیز در نظر بگیریم که می‌شود بدون مصرف کافی آب به فعالیت‌های روزانه خود پرداخت و بعضاً آن‌ها را به اتمام نیز رساند ولی بایستی در نظر داشت که شخص در طول انجام آن پروژه احساس خوب نخواهد داشت و خستگی ناشی از آن بی‌آبی می‌تواند دامن‌گیر کیفیت کار شود. لذا توصیه می‌شود که تا آنجا که امکان دارد عادات نوشیدن آب را به‌طور کامل در خود اصلاح کنید تا علاوه بر داشتن روزی پرانرژی از انجام فعالیت‌های روزانه خود نیز لذت ببرید و امکان شاد زیستن را حداقل از نظر عوامل درونی برای خود تا حد امکان فراهم سازید.

 نظر دهید »

استفزاز شیطان ؟؟

29 فروردین 1396 توسط فاطمه خوش آبادی

به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر

و به یاد ولی خدا امام حجه بن الحسن المهدی عج

رب اعوذ بک من همزات الشیاطین

از آن زمان که شیطان در برابر خداوند سوگند یاد کرد که «به عزتت قسم که همه فرزندان آدم را گمراه خواهم کرد، جز بندگان مخلصت

را»(ص،۸۲) و خداوند او را از بهشت راند، دشمنی سخت او بر علیه فرزندان آدم (ع) شروع شد. و خداوند به خاطر محبت به بندگانش،

جهت جلوگیری از وسوسه ها و گمراهی های شیطان، به وسیله همه انبیاء و در تمامی ادیان هشدار داد که:

«ای فرزندان آدم، شیطان شما را نفریبد آنچنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد» (اعراف،۳۷)

و قرآن در آیات فراوانی از گمراهی ها و دشمنی ها و ترفند های شیطان سخن می گوید و هشدار می دهد. به عنوان نمونه:

شیطان اعمال زشت انسان را زیبا جلوه می دهد و انسان را می فریبد و از آنجا که او را نمی بیند و او انسان ها را می بیند به آن ها حمله می کند»(اعراف،۳۷)

«شیطان در انسان ها به وسیله شراب و قمار فساد و دشمنی ایجاد می کند»(مائده،۹۱)

«شیطان به شما وعده فقر می دهد و امر به زشتی ها می کند»(بقره،۲۶۸)

استفزاز چه مفهومی دارد؟

استفزاز از ریشه (فزز) و به معنای راندن، برخیزاندن، تشنج ایجاد کردن، تنش، برآشفتن، تحریک و برانگیختن است، تحریکی سریع و گیج کننده، بریدن از حق و کشاندن به سوی باطل.

واژه (اجلب) که در آیه به کار رفته، به معنای فریاد و هیاهوی شدیدی است که باعث راندن و حرکت دادن به یک سو بشود.

کلمه (خیل) هم به دو معنا آمده است: به معنای اسبان، و به معنای اسب سواران. اما در این آیه به معنای دوم است، و اشاره به سواره

نظام دارد. و (رجل) به عکس آن به معنای پیاده نظام است. شیطان دستیاران زیادی از جنس خود و آدمیان دارد که برای اغواء مردم به

مانند لشکریان سواره و پیاده به او کمک می دهند.

اما چه باید کرد؟

اگر تصور کنیم با قدرتی که شیاطین دنیا در استفزاز ملت ها دارند، کاری از ما ساخته نیست. خود گرفتار نوعی استفزاز شده ایم. شیطان

و حزبش قدرت مطلق نیستند که بر انسان ها حاکمیت مطلق داشته باشند. حتی قرآن از زبان شیطان به پیروانش در جهنم نقل می کند

که من بر شما سلطه ای نداشتم جز این که شما را دعوت کردم و شما به دنبال من آمدید. و یا زمانی که از اغواء بنی آدم سخن می گوید،

مخلصان را استثناء می کند، و میگوید من بر آن ها سلطه ای ندارم. و از سوئی دیگر نفس اماره ما هم کمک خوبی برای شیطان خواهد

بود. و مهم ترین راه نفوذ شیطا ن در ما.

قرآن هم در موارد فراوانی راه مبارزه با شیطان را به ما آموخته است. به عنوان نمونه:

درآیه ۲۰۱ اعراف می فرماید:

«پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه های شیطان می شوند به یاد خدا می افتند و ناگهان دارای بصیرت و بینش می شوند»

درآیه ۲۰۰ اعراف می خوانیم:

«هرگاه وسوسه ای از شیطان به تو رسد به خدا پناه بر که او شنونده داناست»

در سوره های فلق و ناس دستور پناه بردن به خدا از شر وسوسه ها و ترفند های شیطان است.

در آیه ۱۱ سوره اعراف، صحبت از این بود که شیطان از پیش رو و پشت سر و طرف راست و چپ به انسان حمله می کند. اما از بالا و

پائین راهی ندارد. چون بالا رو به سوی خدا و دعاست و پائین جایگاه سجده و نماز است. به فرموده امام زمان (عج) نماز بینی شیطان را به خاک می مالد.

و در آیات ۷۹ تا ۸۱ سوره (ص) داستان مهلت خواستن شیطان تا روز قیامت را از خداوند مطرح می کند. و خداوند در پاسخش می

فرماید: «تو از مهلت داده شدگان هستی تا زمان مشخصی» … براساس روایات زمان معین  که در این آیه ذکر شده زمان ظهور امام

مهدی (ع) است، که ابلیس به دست آن حضرت نابود می شود.

پس لازمه مبارزه با شیطان یک همت جمعی در راه تقوی، ذکر خدا، پناه بردن به او و تحت رهبری، ولایت و هدایت امام معصوم (ع)

بودن است. چون قدرتی فوق قدرت خدا نیست. و در عصر غیبت کهف الحصینی (دژ محکمی) چون امام زمان (ع) وجود ندارد.

(السلام علیک یا کهف الحصین)

 نظر دهید »

اهداف قصص قرآن

29 فروردین 1396 توسط فاطمه خوش آبادی

اهداف‌ قصص و داستان ها در قرآن‌ کریم‌ چیست؟

عبدالروف مخلص

به‌ نقل‌ از تفسیر «الاساس‌«، اهداف‌ قصص و داستان ها در قرآن‌ کریم‌ را به‌ اجمال‌ بیان‌ کنیم‌:

۱ ـ یکی‌ از هدفهای‌ بیان‌ داستانها در قرآن‌ خبر دادن‌ از تواریخ‌ برخی‌ از امتهای ‌گذشته‌ و روشنی‌ افگندن‌ بر حوادث‌ غیبی‌ مهمی‌ است‌ که‌ رسول‌اکرمص و هیچ‌یک‌ از قومشان‌، از آنها آگاهی‌ نداشتند.

۲ ـ یکی‌ دیگر از این‌ هدفها، آگاه‌ کردن‌ مردم‌ از کوشش‌ها و مجاهداتی‌ است‌ که‌ پیامبران‌ جلیل‌القدر الهی‌ در راه‌ نشر دعوتشان‌ به‌ خرج‌ داده‌اند و آگاه‌کردن‌ مؤمنان‌ از این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ قافله‌ پیامبران‌ الهی‌‡ برای‌ اظهار حق‌ و ابطال‌ باطل‌، مجادلات‌ و مناقشات‌ بزرگی‌ را از سر گذرانده‌اند.

۳ ـ از دیگر اهداف‌، اظهار این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ پیامبران‡ همه‌ در اصول ‌رسالت‌، یعنی‌: در ایمان‌ به‌ توحید، معاد، تبیین‌ حق‌، تعریف‌ ارزشها و ضد ارزشها و همچنان‌ تأیید یک‌دیگر در دعوت‌ به‌سوی‌ توحید، اتفاق‌ تمام‌ داشته‌اند.

۴ ـ داستان‌، عنصری‌ است‌ شوق‌برانگیز، جذاب‌ و دلچسپ‌ که‌ با به‌ تصویر کشیدن ‌رخدادهای‌ حسی‌، به‌ امر تربیت‌ و تعلیم‌ و اثبات‌ برهانهای‌ عقلی‌ کمک‌ نموده‌ و دراین‌ رابطه‌ أثری‌ اعجاب‌انگیز دارد و پیران‌، جوانان‌، زنان‌ و مردان‌ را یکسان‌ تحت ‌تأثیر خویش‌ قرار می‌دهد.

۵ ـ داستان‌ قرآنی‌ مبین‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ مأموریت‌ پیامبران‡ فقط تبلیغ ‌وحی‌ و آگاه‌ کردن‌ مردم‌ از هشدارهای‌ الهی‌ در وقوع‌ عذاب‌ بوده‌ است‌.

۶ ـ داستان‌، ابعاد استعداد طبایع‌ بشری‌ را در امر ایمان‌ و کفر و خیر و شر روشن ‌می‌سازد.

۷ ـ با داستانهای‌ قرآن‌، سلطه‌ مطلقه‌ و قدرت‌ بی‌انتهای‌ الهی‌ با پیش‌ فرستادن ‌عذاب‌ دنیوی‌ که‌ نمونه‌ای‌ از عذاب‌ اخروی‌ است‌، نمایان‌ می‌گردد.

۸ ـ داستان‌ قرآنی‌ متضمن‌ تأیید الهی‌ از پیامبران‌‡ و آشکارسازنده‌ معجزات‌ و حجتهای‌ او برای‌ مردم‌ است‌.

۹ ـ هر یک‌ از داستانهای‌ قرآن‌ مشتمل‌ بر موعظه‌ها و عبرتهای‌ خاصی‌ است‌ که‌ با تنوع‌ و اختلاف‌ نقش‌ پردازان‌ آن‌، متنوع‌ و مختلف‌ می‌باشد، به‌ طور مثال‌؛ داستان‌ نوح‌u تمثیل‌کننده‌ غرور، داستان‌ قوم‌ عاد تمثیل‌کننده‌ استبداد و بها دادن‌ به‌ قدرت‌، داستان‌ قوم‌ لوطu، تمثیل‌کننده‌ انحطاط انسانی‌ و انحراف‌ جنسی‌، داستان‌ قوم‌ شعیب‌u، مظهری‌ از مظاهر انحراف‌ یا ستم‌ اجتماعی‌ و داستان‌ قوم ‌فرعون‌، تمثیل‌ روشنی‌ از تکیه‌ نافرجام‌ بر سلطه‌ و ثروت‌ و جاه‌ است‌ که‌ یادآوری ‌عاقبت‌ نامیمون‌ این‌ اعمال‌، کیان‌ و کرسی‌ هر ستمگر طغیان‌ پیشه‌ و فرعون‌ منش‌ را در هر زمان‌ و مکانی‌ می‌لرزاند.

۱۰ ـ داستان‌ در کل‌، ارائه‌ کننده‌ پند و اندرز و درمان‌گر نفسها و روانهاست‌.

۱۱ ـ خبر دادن‌ یک‌ پیامبر امی‌ که‌ به‌ نوشتن‌ و روایتگری‌ نا آشناست‌ ـ یعنی‌ حضرت‌ محمدصـ از این‌ داستانها، خود دلیل‌ قاطعی‌ بر نبوت‌ ایشان‌ است‌.

۱۲ ـ داستان‌های‌ قرآنی‌ تبیین‌ کننده‌ صلابت‌ و استواری‌ تمام‌ پیامبران‌‡ در راه ‌دعوتشان‌ است‌.

۱۳ ـ تکرار یک‌ داستان‌ در سوره‌های‌ مختلف‌ قرآن‌، برای‌ برآوردن‌ مقاصد و اهداف‌ و معانی‌ بسیاری‌ است‌ که‌ هر بار پیامی‌ نو، اجرایی‌ جدید و اهداف ‌مخصوص‌ به‌خود را به‌ همراه‌ دارد و گاهی‌ این‌ اهداف‌ در جمع‌بندی‌ نهایی‌ حول ‌یک‌ محور واحد گرد می‌آیند.

منبع: تفسیر انوار القرآن

 نظر دهید »

مناظره حضرت زینب و ابن زیاد

29 فروردین 1396 توسط فاطمه خوش آبادی

مناظره حضرت زینب و ابن زیاد


روز سیزدهم محرم سال ۶۱ هجری مجلس عمومی ابن زیاد برپاست. جشن پیروزی است و حاکم کوفه همه را به حضور می پذیرد اسیران جنگ هم حاضرند و سر بریده دشمن در میانه مجلس است.
خانمی وارد مجلس شده که شکوه و متانتش از دیگر زن ها متمایزیش کرده. ابن زیاد از نامش جویا می شود. می گویند زینب دختر علی است، خواهر حسین،تکیه گاه قافله اسرا.
این زیاد بدش نمی آید کاروان اسرا را خوار و ذلیل کند و چه بهتر که تکیه گاه آنان را فروریزد. دلش آشوب است انگار هنوز هم دلش از کینه های دیرین التیام نیافته .هنوز بغض علی جگرش را می خراشد.
رو به زینب می کند:
ستایش خدا را که شما خانواده را رسوا ساخت و کشت و نشان داد که آنچه می‎گفتید دروغی بیش نبود.
گویا ابن زیاد نه تنها حسین را خارجی می داند بلکه نبوت محمد صلی الله علیه وآله را هم از بیخ و بن نپذیرفته و دروغ می پندارد.
اطرافیان همه تن گوش می شوند برای شنیدن شکستن یک زن . برای جزع و فزعی زنانه و برای فحش و نفرین و نمایش فلاکت زنی خسته.
زینب با آرامش ولی محزون پاسخ می دهد:
“ستایش خدا را که ما را به واسطه پیامبر خود (که از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاک گردانید. جز فاسق رسوا نمی‎شود و جز بدکار، دروغ نمی‎گوید، و بد کار ما نیستیم بلکه دیگرانند‌ و ستایش مخصوص خداست”.
محاسبات ابن زیاد به هم خورده .در دلش می گوید حماقت بود که فراموش کردم این زن از کدام طایفه است.این خانواده در نمایش حق تبحر دارند. مگر نه این که حسین هم برای نمایش حق همه یاران خود را از میان شیدایانی با اخلاص برگزیده بود تا حق در جبهه اش جلوه نمایی کند و هر آن کس را که در جبهه مقابلش کورسویی از حقانیت داشت از آن جبهه بریده بود تا بطلانش هویدا شود.
زخم هایش تازه می شود و خشمگین تر سخن می گوید:
“دیدی خدا با خاندانت چه کرد؟”
می خواهد از سویی گناه را بر گردن قضای الهی بگذارد واز طرفی ناجوانمردانه عاطفه زنی داغدیده را تحریک کند تا صبر از کف بدهد و تعادلش بر هم خورد و نتواند پاسخ دهد.
به گزاف او را زینب ننامیده اند. زین اب!.زینت پدر! پدری که امیرالمومنین است.
حکیمانه و عارفانه پاسخ می دهد:
“ما رایت الا جمیلا! جز زیبایی ندیدم! آنان کسانی بودند که خدا مقدّر ساخته بود کشته شوند و آنها نیز اطاعت کرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و بزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبرو می‎کند و آنان از تو، به درگاه خدا شکایت و دادخواهی خواهند کرد، اینک بنگر که آن روز چه کسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!”
حاضران مبهوت شده اند.این زن مریم عذرا ست یا فاطمه کبری.مگر انسان ها هنوز می توانند به چنین مقاماتی برسند؟ شاید راست باشد که انسان را خلیفه الله نامیده اند!
ابن زیاد هرآنچه می خواست بر سر زینب بیاورد خودش به آن دچار شده .خشمگین و برافروخته است قصد کشتن دارد اما اطرافیان منع می کنند.تعادل روحی اش بر هم خورده و آنچه در دل مکنون دارد بر زبان می راند:
“خداوند دلم را با کشته شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشکر سرکش او شفا داد”
هنگامه رساندن پیام مظلومیت حسین و برملا کردن دورن ابن زیاد با سخنان خودش فرا رسیده زینب پاسخ می دهد:
“به خدا قسم مهتر مرا کشتی، نهال مرا قطع کردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این کار مایه شفای توست، همانا شفا یافته‎ای.”
هیچ پاسخی برای ابن زیاد نمانده خوار و حقیر و شده خوی وحشیگری اش نمایان گردیده و زینب را درچشم حاضران به عرش رسانده، باید کلامی بگوید تا عرصه خالی نباشد ولی هیچ ندارد. ناچار می گوید:
“این هم مثل پدرش علی سخن پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع می‎گفت.”
زینب با مظلومیت می گوید:
زن را با قافیه پردازى چه کار؟(در این شرایط من چه جای سجع گفتن است)
در پایان همین مجلس بود که ابن زیاد همه حقد و غضبش را با زدن چوب به لب ودندان حسین بن علی به نمایش گذاشت. آن لب ودندان هایی که زید بن ارقم در همان مجلس گواهی داد که بارها پیامبر ص آنها را بوسیده است.

سخت تر از چوب تو بر من نگاه زینب است چوب تو نه، اشک او آتش زند جان مرا

 نظر دهید »

رجب: ماه قرب به خدا

29 فروردین 1396 توسط فاطمه خوش آبادی

آیت الحق مرحوم حاج میرزا علی قاضی طباطبائی استادعلامه طباطبایی و آیت الله العظمی بهجت درباره ماه‌های رجب، شعبان و رمضان فرمود:

 

هان! ای برادران عزیز و گرامیم؛ آگاه باشید! متوجّه و هشیار باشید که ما در قرقگاه زمانی (ماه‌های رجب، شعبان و رمضان) داخل شده‌ایم!

و همان‌گونه که در زمین‌های حرم باید از محرّمات اجتناب نمود و ارتکاب یک سلسله اعمالی که در جایی جرم نیست، امّا در حرم جرم

محسوب می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی محسوب می‌شوند، چنین است و باید با هشیاری و مواظبت در آن وارد شد و به

همان نحو که در قرقگاه مکانی که حرم است، انسان به کعبه نزدیک می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی است، انسان به مقام قرب

خداوند می‌رسد. پس چقدر نعمت‌های پروردگار بر ما بزرگ و تمام است؟! و او هرگونه نعمتی را بر ما تمام نموده است.

 

پس حال که چنین است، قبل از هر چیز، آنچه که بر ما واجب و لازم می‌باشد، توبه ایست که دارای شرایط لازم و نمازهای معلومه است

و پس از توبه، واجب ترین چیز بر ما، پرهیز از گناهان صغیره و کبیره است تا جایی که توان و قدرت و استطاعت داریم!.

پس به راستی، هر کسی که در صدد متذکّر شدن به ذکر حقّ و در مقام خشیّت از ذات اقدس حضرت حقّ متعال بوده باشد، می تواند از

راه مراقبه و محاسبه و معاتبه و معاقبه متذکّر گردد!.

پس از این مرحله، با دل‌های خود، به خداوند رو آورده، بیماری‌های گناهانتان را معالجه و مداوا نمائید و به وسیلۀ استغفار، بزرگی و

سنگینی عیوب خود را کاهش دهید و بپرهیزید از اینکه حریم الهی را بشکنید و پرده‌های حجاب را بالا زده، حرمت حرم را هتک نمائید!

زیرا به راستی چنین شخصی در نظام تکوین بی آبرو و مهتوک است؛ گرچه خداوند کریم از روی کرمش، به حسب ظاهر، آبروی او را حفظ

نماید و همین جزای اوست و نیازی به مجازات پروردگار ندارد!

 نظر دهید »
آذر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30          

مذهبی

جستجو

موضوعات

  • همه
  • تطهیر

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس